شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی

ساخت وبلاگ

همه در زندانی با رویاهای پوسیده اسیریمکه کلید آزادی عاریه رادر بهم کوبیدن ملجٲ امن کودکی میدانیمهرکسیاز هر سو که میرسیدمی نگریست گرسنه وار!   ⚪️⚪️⚪️با دهانی باز و کف کرده سخن گویند از عشق!تیز دندانانی، پشت نقاب حزن و آهکه آز گونه چطور میخندد در این پولِ کثافت قاه قاهآه خدایا!دگر تاب این رویای سرگردان را ندارمرها کن مراکه من در خوابی آسوده آرامم.. "ع.سپند" شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی...ادامه مطلب
ما را در سایت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : attajebelli بازدید : 18 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 23:24

در روح و جان من می‌مانی ای وطنبه زیر پا فتد آن دلی، که بهر تو نلرزدشرح این عاشقی ، ننشیند در سخنکه بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزدای ایران">ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهرانای عشق سوزان ، ای شیرین‌ترین رویای من تو بمان ، در دل و جانای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمانای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان سبزی صد چمن ، سرخی خون من ، سپیدی طلوع سحر ، به پرچمت نشستهشرح این عاشقی ، ننشیند در سخنبمان که تا ابد هستیم ، به هستی تو بسته ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهرانای عشق سوزان ، ای شیرین‌ترین رویای من تو بمان ، در دل و جانای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمانای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان شعر : تورج نگهبان موضوعات مرتبط: شعر و موسیقی شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی...ادامه مطلب
ما را در سایت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : attajebelli بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 4:10

شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی...
ما را در سایت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : attajebelli بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 4:10

شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی...
ما را در سایت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : attajebelli بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 4:10

شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی...
ما را در سایت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : attajebelli بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 4:10

 رفتن کاووس به آسمان و جنگ هفت گردانچون جهان آرامش گرفت دیوان تصمیم گرفتند گمراهش کنند.روزی که شاه به قصد شکار بیرون رفته بود، دیوی بصورت غلامی آراسته و نیکو سخن به او نزدیک شد و دسته گلی تقدیم کاوس نمود و گفت: اکنون که سراسر کیتی در دست توست، آسمان ها نیز باید رام تو گردند. از آن پس تنها آرزوی کاوس پرواز بود و بس. از دانشمندان فاصله زمین تا ماه را میپرسید تا سرانجام چاره ای اندیشید. چهار عقاب را بر چهار پایه تختی بستند وبالای سر عقابها، بر سر نیزه، ران بره ای آویختند و خود بر تخت نشست.چون عقابها گرسنه شدند بطرف گوشت بال زدند و تخت به سوی آسمان بالا رفت.عقاب ها بعد از مدتی بال زدن خسته شده و به گوشت نرسیدند آنگاه از بال زدن باز ایستادند و تخت شاه به زمین سقوط کرد  در بیشه ای نزدیک آمل تنها، خوار و پشیمان از کرده خود، بدرگاه یزدان نیایش کرد.چون خبر به رستم و گیو و طوس رسید با لشکر و پیل و کوس به جستجوی شاه پرداختند.گودرز پیر به رستم گفت:من از آغاز عمرم تاکنون شاهان و بزرگان بسیاری دیده ام ولی کسی را در میان آنها به خودکامگی کاوس نیافته ام. در این میان پهلوانان اورا یافتند و نکوهش فراوان کردند.کاوس اندوهگین که در پاسخ فرومانده بود چهل روز در را بروی خود بست و به درگاه ایزد تقاضای بخشش نمود.روزی رستم در مکانی به نام نوند، ضیافتی آراست و بزرگان ایران از طوس و گودرز و کشواد و بهرام و گی شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی...ادامه مطلب
ما را در سایت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : attajebelli بازدید : 89 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 4:10

همـه شب نالــم چون نی که غمی دارمدل و جـــان بـردی اما نشدی یارمبا ما بـــودی، بی مــا رفتیچون بوی گل به کجا رفتیتنهــــا مانــدم، تنهـــا رفتیچو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان روددور از یــــارم خــــــون مـــی بارمفتـادم از پــا ز ناتوانی، اسیــر عشقــم، چنان که دانیرهایی از غــم نمی توانم، تو چاره ای کن، که می توانیگـــر ز دل بـر آرم آهـــی آتش از دلم ریزدچون ستـاره از مژگانـم اشک آتشین ریزدنه حریفـی تـا بـا او غـم دل گویمنه امیدی در خاطر که تو را جویمای شـادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتیاز محفل مـا چون دل مـا سـوی کجا رفتیتنهـا ماندم، تنها رفتیبه کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو بازآاز صبـــا حـکایتــی ز روزگــــار مـن بشنـــو بازآبازآ سوی رهیچون روشنی از دیده ما رفتیبا قافلـه باد صبـا رفتیتنهـا مانـدم تنهـا رفتی << رهی معیری >> "کاروان" اثری زیباست که برای اولین بار با آهنگسازی مرحوم مرتضی محجوبی ، تنظیم جواد معروفی و صدای جادویی استاد بنان در مایه دشتی در برنامه رادیویی گلهای رنگارنگ با سازهای پیانو، تمبک و ویلن اجرا شده بود. این اثر جاودانه نیز در محفلی خصوصی توسط استاد محمدرضا شجریان و با تار نوازی استاد پرویز مشکاتیان و صدای نی استاد محمد موسوی اجرا شده و تاکنون به صورت رسمی منتشر نشده است.   دانلود آهنگ کاروان - استاد شجریان دانلود آهنگ کاروان - استاد بن شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی...ادامه مطلب
ما را در سایت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : attajebelli بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 4:10

ای کبوتر از آشیان کرانه کردی بی سبب چرا ترک آشیانه کردی  یادی از رفیقان آشنا نکردی زین مکان که با عاشقان، در آن چمیدی، از آن چه دیدی ناگهان چرا سوی دیگران پریدی ترک یار نالان و ترک خانه کردی بدگمان گشتم بر تو باری بی وفا نبودی به یاری در کف بازان شکاری، به صد زخم کاری، همانا دچاری از فراقت من، می کنم شیون دلبر من نگارین پر من کی بود جانا،کز وفا کردی همسر من، نشینی بر من آواز ابوعطا کبوتر با صدای محمد رضا شجریان آلبوم خزان آهنگ از حسام السلطنه(جهانگیر مراد) شعر از محمد تقی بهار   موضوعات مرتبط: شعر و موسیقی شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی...ادامه مطلب
ما را در سایت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : attajebelli بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:52

 پادشاهی کیکاوس چون کاوس به پادشاهی رسید مملکت آباد و خزانه پر گنج و سپاه فرمانبردار بود. کم کم خدا را از یاد ببرد.کاوس روزی با جمعی از پهلوانان و سرداران در بزم بود و از بی همتائی خود سخن میگفت.یکی از دیوان مازندران خود را بصورت رامشگری درآورده سرودی در وصف مازندران خواند.آنچنان کاوس افسون شد که اندیشه لشکر کشی و تصرف منزلگاه دیوان به سرش افتاد.روز بعد پهلوانان نزد زال رفتند تا او کاوس را از این کار برحذر دارد. کاوس نصیحت زال را نپذیرفت و به مازندران لشکر کشید.بعد از کشتار و خرابی، شاه مازندران از دیو سفید کمک خواست.چون شب فرا رسید آسمان چون دریائی از قیر تیره شد و باران سنگ بر سر سپاه ایران باریدن گرفت.هرکه توانست راه گریز در پیش گرفت و چون روز فرا رسید چشم نیمی از سپاه نابینا گشته، کاوس و شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی...ادامه مطلب
ما را در سایت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دنبال می کنید

برچسب : داستانهای,شاهنامه,پادشاهی, نویسنده : attajebelli بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:52

  هفتخان رستم در خوان اول، رستم بعد از چندین شبانه روز به دشت پر از گوری رسید.گوری شکار کرده آنرا کباب کرد و خورد. لگام رخش را رها کرد وخود به نیستانی که در آن نزدیکی بود رفت و بستری از نی گسترده وبخواب رفت. این نیستان بیشه شیر بود.نیمه شب شیر بخیال از پای در آوردن اسب به رخش حمله کرد.رخش دو دست خود را بلند کرد و محکم بر سر شیر زد و آنگاه با دندانهای تیز خود پشت او را گرفته آنقدر برزمین زد تا شیر را از هم درید.رستم که از خواب بیدار شد به رخش گفت: ای اسب هوشیار چرا با شیر پیکار کردی. اگر کشته میشدی من چگونه میتوانستم این کمند و کمان وگرز گران را تا مازندران ببرم.رستم این را گفت و در دم بخواب رفته و تا بامداد خوابید.در خوان دوم، رستم در بیابانی سوزان و بی آب علف همراه رخش زبانش از شدت تشنگی خش شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی...ادامه مطلب
ما را در سایت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دنبال می کنید

برچسب : داستانهای,شاهنامه, نویسنده : attajebelli بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:52